محل تبلیغات شما

یک شب هايي هم هست مثل امشب، نشسته اي با چند نفر، اما فقط صدايي مبهم و گنگ از حرف ها و خنده ها را مي شنوي. انگار كه زندگي جايي دورتر از تو، خيلي دورتر از تو در جريان است. انگار كه به اعماق آب فرو رفته باشي، و بالا را نگاه كني و نور را ببيني، اما سرچشمه اش را نه، انعكاس لرزان دستي كه براي گرفتن دستت دراز شده را ببيني، اما صاحب دست را نه، همهمه كُندِ صدايي كه فرياد مي زند " دستت را به من بده" را بشنوي اما لبهاي صاحب صدا را نه و يكهو دنيا سكوت شود. و تو معلق بماني و بعد آن لبخند لحظه آخر، همان لحظه كه باور مي كني قصه ديگر تمام است و دست از جنگيدن مي كشي ، مي آيد روي لبهات و بعد چه آرامشي.

مرگ همیشه هم اتفاق سیاهی نیست .

دور باش اما نزدیک "شاملو"

میدونم کسی نمی خونه ولی خب ...

یاد بگیرم برای دخترم لالایی های خوب بگویم

كه ,مي ,كني ,انگار ,صدايي ,نه، ,را ببيني، ,انگار كه ,دورتر از ,و بعد ,را نه،

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها